وقتی حرفی نیست عنوانی نیست
حالم خیلی بهتره چون فهمیدم مشکل از کجاست و حلش کردم معمایTرو حل کردم،منصرف شدم عکسشو بذارم(یه معمای هوش و حوصله هست که باید با 4 تا قطعه شکل T رو درست کنید) امروز اتفاق جالبی که افتاد این بود که ناظم خشن مون بهم گیر داد که چرا موهامو بافتم،اینجوری بود که من داشتم میرفتم سرکلاس،منو دید گفت:چرا موهاتو اونجوری کردی؟بیا دفتر من با خونسردی تمام در صورتی که میتونستم فرار کنم رفتم دفتر دفتر انضباطی رو درآورد و یه نگاهی به چهره من انداخت و دید هنوزم خونسردیمو حفظ کردم،پرسید:کدوم دوم؟ من:2/1(بی تفاوتی من آزارش میداد و منم توجه نمیکردم) آخرش دید من پررو تر از این حرفام که بخوام به غلط کردن بیفتم،بعد خودش گفت فردا بازش کن حوصله بحث نداشتم وگرنه میخواستم دفتر مدرسه رو سرش بریزم که کجای آیین نامه ما نوشته موهاتون رو نبافید اصلا ازش نمیترسم،مهم نیست مورد انضباطی بگیرم اما حوصله دردسر ندارم پ.ن:دارم فکر میکنم بافت موهامو باز کنم یا نه؟نمیخوام بهم گیر بده اما نمیخوام فکر کنه ازش میترسم
نظرات شما عزیزان:
این که پستام قشنگه نظر لطفته
ولی خودم نمینویسم، اکثرا از سایت های مختلف میگیرم راستی اگه با تبادل لینک موافقی منو با اسمه مجید 0142 بلینک به من هم بگو تو رو با چه اسمی بلینکم
پاسخ:جوگیر
Power By:
LoxBlog.Com |